درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد


"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!


در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

بایگانی

به نام خدا
چند روز پیش کتاب‌های هفتم رو دیدم. چندتا کتاب هست که زمان ما نبود مثل کار و فناوری ، تفکر و سبک زندگی.
یکی از آموزش‌هایی که به شدت کمبودش می‌تونه حس بشه آموزش کمک‌های اولیه است. اسمش می‌تونه چیز دیگری هم باشه. ولی محتوایی که براش در نظر می‌گیرند باید بتونه مخاطب رو لااقل در حدی که بدونه با یه آدمی که یهو غش کرده چیکار کنه آگاه کنه! مواجه شدن با صحنه تصادف، یا آدم در حال تشنج هم که جای خود دارد!

خب ما این آموزش‌ها رو ندیدیم و متاسفانه دنبالش هم نرفتیم. پس وقتی که دوستمون یهو غش میکنه، از حال میره و دراز به دراز میوفته روی زمین، خیلی طبیعی هست که همه‌مون دست و پامون رو گم کنیم و تنها کاری که بتونیم انجام بدیم صدا زدن اسمش هست!!
ولی من یه کار دیگه هم بلدم و اون هم آب پاشیدن هست! که البته ماهی معتقد هست من در اون لحظات داشتم نیلو رو می‌شُستم! خب شما هم اگه جای من بودین و با پاشیدن یک مشت آب روی صورت آدم غش کرده با هیچ واکنش کوچیکی در حد پلک زدن روبرو نمی‌شدید بطری رو روی صورتش خالی می‌کردید! خود سوژه مذکور هم خاطر نشان کرد که در حال سِیر به ملکوت اعلی بوده که من یک دبّه آب خالی کردم روش! در واقع یه دبّه آب نبود و نصف بطری بود. که من نصف بطری رو ریختم روش و نصف دیگه رو هم می‌خواستم به خوردش بدم که ریخته شد روش!  و البته نزدیک بود خودم با دستای خودم و با مشارکت ماهی دوباره بفرستمش ملکوت اعلی! دستم رو گذاشتم روی دستش که ببینم دمای بدنش اومده پایین و آیا از افت فشار به این حال و روز افتاده؟! که دیدم نه دستاش گرمه و ماهی هم تایید کرد! بنابراین هر دستی رو که شکلات و بیسکوییت به سمتمون دراز می‌کرد رو رد می‌کردم که نکنه فشارش رفته بالا، هیچی ندید بهش! بعد آدم‌های اطرافمون که من در اون لحظات اصلا نمی‌دیدمشون رفتند نمی‌دونم کی رو خبر کردند! یه خانمی که نمی‌دونم مسئول چی بود بالای سرمون ظاهر شده بود و داشت احوالات می‌پرسید! دستش رو گذاشت روی دست‌های نیلو و گفت این چرا اینقدر یخه؟! منم گفتم نهه گرمه که:/ بله دوستان. من و ماهی در اون لحظات خوفناک فشارمون پرت شده بود پایین و دمای بدنمون هم همینطور و در نتیجه فکر می‌کردیم که دمای بدن نیلو عادیه!! حالا خوبه دوغ و ماست توی دست و بالمون نبود وگرنه به خوردش می‌دادیم که بیا بخور فشارت رفته بالا:|
بعدش که من داشتم سناریو رو بازنگری می‌کردم با یک سری مجهولات روبرو شدم! من چجوری کیفم رو پرت کردم اون گوشه کلاس؟! بعد رفتم بطری آب از توش درآوردم و دوباره کجا پرتش کردم؟! درِ بطری کجا رفت؟! نیلو دقیقا توی آستانه در خورد زمین و راه ورود و خروج رو بست، اون لحظه ما داخل کلاس بودیم، ولی وقتی نیلو به هوش اومد من بیرون نشسته بودم:| آیا از دیوار رد شدم؟! ماهی مگه چندتا دست داره؟! من هر چی دستم میومد می‌دادم بهش، اونم می‌گرفت؛عینک، بطری، لیوان، کیف خودش، بعد کیف من رو رفت از روی زمین برداشت! چرا پس من هیشکی رو ندیدم و نشنیدم!؟ ماهی میگه یکی از پسرها اومده بود بالای سرمون و یه چیزایی می‌گفت! میگم چی؟ میگه گوش‌هام از کار افتاده بود!  خب من چشم‌هام هم از کار افتاده بود، سایه‌ش رو هم ندیدم! میگه ولی داشت در باب کمک‌های اولیه یه چیزایی می‌گفت! خب باید بهش می‌گفتیم ما از کمک‌های اولیه فقط بخش آب‌پاشی و آبیاریش رو بلدیم!

۹۷/۰۷/۰۳
منتظر اتفاقات خوب (حورا)

نظرات  (۶)

من به شخصه باید 30 واحد کمک های اولیه پاس کنم، چون حتی آب ریختنم نمی دونم، و فقط خودمم میفتم یخ می کنم :|
پاسخ:
ما هم در آستانه افتادن بودیم واقعا-_-
ممکنه آدم با اتفاق‌های بدتری هم روبرو بشه، واقعا آموزش لازمه!
اووه چه استرسی گذروندییی.

منم که خیر سرم دورش رو دیدم الان داشتم میگفتم واقعا همچین موقعیتی باید چیکار کرد:|
پاسخ:
کابوس بود!
منم فکر می‌کردم آدم قبلا یاد گرفته باشه هم احتمالا توی موقعیت از هول یادش میره ولی بازم بهتر از هیچیه!
اینقدر این نویسنده های کتاب ها مشکل مغزی و عقلی دارن که به اینا نمی‌رسیم اصلا...
الان شیمی ما اینقدر نکته داره عمرا تا بهمن تموم بشه...
متن کتاب خودش بپا دینیه برا خودش...
پاسخ:
:-))) چهارسال دبیرستان رو ما فقط به فکر اینیم که یه جوری درسای تخصصی مون رو بخونیم و وارد دانشگاه بشیم!
برای مایی که رشته ریاضی بودیم، حتی تاریخ درست و حسابی هم درس ندادند!
اه اون شرایط خیلی بده.
من بااینکه بلدم و حتی محل کارمم یه سرش درمانه و حتی همین پریروز تا دکتر برسه به یه کودک اکسیژن وصل کردم و اقدامات اولیه با این حال خدایی نکرده آدمای نزدیکم اتفاقی بیافته گیج میشم و دست و پامو گم میکنم. :|
خداروشکر نیلوتون بهتر شده.
پاسخ:
به فکر افتادم خودم برم دنبال دونستن حداقل یک سری آموزش های ابتدایی!
اگه زود به هوش نمیومد واقعا نمیدونم چیکار باید میکردیم؟!
خداروشکر به خیر گذشت.
۰۴ مهر ۹۷ ، ۰۰:۱۴ آشنای غریب
احتمالا بوی ماه مهر به مشام دوستتون رسیده که فشارشون افتاده

ولی واقعا فکر که میکنم میبینم واقعا لازمه
مخصوصا این روزا که دلار سر به فلک گذاشته هر لحظه خبر جدید و ... هر آن ممکنه یکی غش کنه
پاسخ:
البته یک سری هم معتقد بودند با دیدن اُبُهت استاد به این حال افتاد و من کماکان معتقدم بدون صبحانه نباید منزل رو ترک کرد!
۰۴ مهر ۹۷ ، ۱۰:۲۳ مصطفی فتاحی اردکانی
یاد گرفتن کمک های اولیه خیلی خوبه. ولی مهم تر اون حفظ خونسردی در لحظه وقوع اتفاقه.
طوری نشه که وقتی یک نفر خودکشی کرده و خودش رو پرت کرده تو حیاط خونه تون. به جای اینکه زنگ بزنی به اورژانس بری بالا سرش و داد بزنی که فلان فلان شده تو حیاط خونه ما چیکار می کنی؟؟؟؟
دیدم که می گما......
پاسخ:
خب فکر می‌کنم اگه آدم بدونه باید چیکار کنه راحت‌تر بتونه خونسردیش رو حفظ کنه!
:||

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی