گمشده
به نام خدا
یکی از یکشنبهها، از کلاس هشت صبح که بیرون اومدم، چترم رو توی کلاس جا گذاشتم. کلاس بعدی رو رفتم و بعد از ناهار متوجه شدم که چترم نیست. رفتم توی همون کلاس صبح و از این سر تا اون سر و از این گوشه تا اون گوشه رو گشتم ولی هیچ اثری از چتر نبود. و این شروع ماجرای "حورا، در جستوجوی چتر" بود. چند روز بعدش من به قدری پیگیر پیدا کردن چتر بودم که اگه دنبال نیمه گمشدهم گشته بودم، پیداش کرده بودم و بهش میگفتم برام چتر بگیره! در طول دو روز و نیم، دو بار از حراست پرسیدم. دو بار از دبیرخونه پیگیر شدم. و از دو نفر از مسئولین نظافت دانشکده هم پرسیده بودم. به بچهها پیام داده بودم که آیاچتر من رو ندیدین؟ و جواب همه منفی بود. صبح چهارشنبه عمو حراستی رو دیدم و باز هم میخواستم ازش بپرسم. ولی فکر کردم که اگه خبری شده باشه، خودش بهم میگه. بعد از کلاس بعدازظهر، یکی از بچهها جزوهم رو برد انتشاراتی تا کپی بگیره و من جلوی انتشاراتی منتظرش بودم که چشمم خورد به وسایل روی میز داخل اتاقک حراست. عمو حراستی داخل اتاق نبود ولی روی میزش از شیر مرغ تا جون آدمیزاد چیده بودند و کُنج میز، یک چتر خاکستری خوشگل نشسته بود! تا چتر رو دیدم، چسبیدم به شیشه و سعی کردم دستهش رو ببینم تا مطمئن بشم چتر خودمه. از زوایای مختلف دیدش زدم ولی نتونستم دستهش رو ببینم. اما یه حسی بهم میگفت این گمشده خودمه! چون عمو حراست اونجا نبود، مجبور بودم عزیزم رو دوباره تنها بگذارم و برم سر کلاس. بعد از کلاس با لبخندی پر از شوق وصال به سمت اتاق حراست میرفتم و عمو حراست در حالی که چشماش میگفت:باز این پیداش شد! به شکل دو نقطه خط از پشت شیشه نگاهم میکرد. رفتم و گفتم: یک چتری گذاشتین اینجا. فکر کنم مال منه. میشه نگاهش کنم؟ گفت: باشه. من هم چتر رو برداشتم و با ذوق بسیار سر و تهش رو چک کردم. سرم رو بلند کردم که بگم مال منه، ببرمش؟ که دیدم عمو حراست خندهش گرفته:-)
*این اتفاق، نکته آموزشی خاصی نداشت و از نظر شما صرفا یک خاطره بود. ولی توی ذهن من یکی از پررنگ ترین اتفاقهای ترم قبل شد. به خاطر امیدی که برای پیدا کردن گمشدهم داشتم. من میتونستم توی همون دو روز اول بیخیال بشم. چون نتیجهگیری منطقی این بود که اگه کسی چتر رو از توی کلاس برداشته باشه میبره میده حراست و خب احتمالا قصد نداره یک هفته پیش خودش نگهداره! ولی چتر من بعد از سه روز سر از اتاقک نگهبانی درآورد. بدون اینکه من بدونم توی این سه روز کجا بوده و چه کارها کرده!؟
امیدم رو دوست داشتم. بیشتر خوشحالیم از پیدا شدن چتر نبود. از امیدی بود که به ثمر نشست.