کوزه گر و کشاورز+جشنواره عکس
به نام قادر مطلق
پدر جان تعریف میکرد:
دو نفر رو تصور کن، یکیش کشاورز هست و یکی دیگه کوزه گر! کشاورز، بذرها رو کاشته و منتظر بارون هست. تا زمین هاش آبیاری بشه. تا دست رنجش رو بعدها درو کنه. دعا میکنه خدا باران رحمتش رو بفرسته!
اون ور قصه هم کوزه گر، کوزه های سفالیش رو درست کرده و چیده روی پشت بوم تا آفتاب بهشون بخوره و خشک بشوند. و اگه بارون بزنه، همشون تبدیل به گِل می شوند و زحمات کوزه گر به فنا میره. کوزه گر دعا میکنه که خدایا این چند روز بارون نباره!
دعای هردوشون مستجاب میشه؟! اگه بارون بباره؟! اگه بارون نباره؟!
حس خوبی نیست که کسی با اتفاق خوب، خاطره بدی داشته باشد! مثل عید و تصادف، مثل دریا و از دست دادن یک عزیز، مثل روز پدر و پدری که نیست...مثل باران و سیل!!
*دعا برای حال خوب همه!
**نگارنده قصد ندارد کامتان را تلخ کند. پس بیایید شاهد یک اتفاق خوب باشیم=»