درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد


"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!


در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

بایگانی

دوزاری کج

چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۳ ب.ظ

به نام خدا


- خوبی؟
- آره. فقط یه‌خورده مسمومیت دارم.
- چی؟ چرا؟ راستش رو بگو چی شده؟
- هیچی فقط یه خورده حال نداشتم.
...
و خب این مکالمه با اصرار طرف اول که جون من راستش رو بگو. نکنه از پشت‌بوم پرت شدی پایین! رفتی زیر تریلی و به من نمی‌گی؟! دست و پات قطع شده؟ تو رو جون هر کی دوست داری راست بگو!
و انکار طرف دوم که نه چیزیم نیست. یعنی اونجوری چیزیم نیست. یعنی یه‌خورده چیزیم هست و بالاخره اعتراف می‌کنه که چه بلایی سرش اومده! ادامه پیدا می‌کنه.
حالا اگه من در محل طرف اول قرار داشتم بعد از شنیدن مسمومیت طرف دوم با گفتن اینکه یه چایی نبات بخور و کم هله هوله بخور، مکالمه رو به انتها می‌رسوندم!

معمولا وقتی خبر فوت رو میدن، اول میگن: فلانی ناخوش احوال شده! بعد طرف دوم مکالمه میگه: تموم کرد؟ طرف اول هم تایید می‌کنه!
من چیکار می‌کنم؟! لابد می‌گم: آخی خدا زودتر شفاش بده و بعد می‌رم دوتا کمپوت می‌گیرم و می‌رم خونشون!

۹۷/۰۸/۲۳
منتظر اتفاقات خوب (حورا)

نظرات  (۱۳)

۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۰:۳۴ آشنای غریب
مسموم شدین؟
پاسخ:
نه:|
بیا این ماه رو ماه جهانی مسمومیت نام گذاری کنیم! اخه منم مسموم شدم :/
الان خوبی عزیزم؟:)
پاسخ:
این در مورد من نبود ولی:/
تو خوبی؟! مراقب خودت باش. تقصیر اون ساندویچ‌هاست از من گفتن بود:-)))
۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۹:۳۵ آشنای غریب
یعنی الان باید اصرار کنم!:)))
پاسخ:
نه. منم اینجوریم که یکی زنگ میزنه میپرسه فلانی کجاست؟! میگم بیمارستانه! میگه چرا؟ میگم عمل شده! در حالی که بقیه معتقدند نباید بگم:|
۲۴ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۶ جناب منزوی
من یه بار سرکار مسموم شدم، مغزم قفل کرد و قلبم به تپش شدید افتاد. :/
پاسخ:
مسمومیت نبود فکر کنم:|
حوا بگومن حس اصرار ندارم:)))
پاسخ:
خب من جدی حوصله پیچوندن خبر رو ندارم:-)) یهویی میگم تموم شهD:
۲۴ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۶ جناب منزوی
فکر کنم مسمومیت بود، چون همون صبحش پیراشکی خوردم (ظاهراً مونده بود). بعد گلاب به روی شما، بالا آوردم. بعدش با خوردن شربت آب لیمو حالم بهتر شد :)
پاسخ:
قفل کردن مغز و تپش قلب آخه:/
سلامت باشید.
۲۵ آبان ۹۷ ، ۰۰:۰۳ جناب منزوی
چی بگم والا :)
ممنونم
پاسخ:
:-)
:)
پاسخ:
:-)
کمپوت چی دوست دارین؟
پاسخ:
مریض، من نیستم:|
۲۶ آبان ۹۷ ، ۰۹:۱۲ פـریـر بانو
حالا الان خوبی؟ روبه‌راهی؟
پاسخ:
من که خوبم:-)
اصلا اونی که مریض بود من نبودم:-)) تازه اونم مریض نبود که داشت می پیچوندD:
این طور مواقع مغز هنگ می کنه
پاسخ:
متاسفانه من دیر می‌فهمم طرف مقابل داره می‌پیچونه:/
۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۸:۳۸ פـریـر بانو
عه! پس متن رو یه جور دیگه فهمیدم؟ :| خداروشکر خوب بودی و هستی. :))
پاسخ:
آره فکر کنم من یه جوری نوشتم که خیلی ها اشتباه متوجه شدند!
قربانت عزیزم^_^
۰۵ آذر ۹۷ ، ۲۰:۱۳ ابوالفضل ...
معلومه مث من پیگیر و فضول نیستی!
پاسخ:
میگن زیاد فهمیدن، دردسره:/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی