حاج آقای ساختمان ریاست
به نام خدا
اواخر سال تحصیلی قبل که ماه رمضان شروع شد، بوفه دانشکده را مثل بقیه بوفهها تعطیل کردند.
نمازخانهمان داخل بوفه است.این اواخر که برای نماز میرفتیم، از سکوت و تاریکی بوفه دلمان میگرفت!
به پیشنهاد زینب تصمیم گرفتیم برای نماز برویم نمازخانه ساختمان ریاست که همان بغل بود. آنجا نماز جماعت برگزار میشد ولی ما جماعت نمیخواندیم. تا ما برویم وضو بگیریم، نماز ظهر خوانده میشد و ماهم میرفتیم یک گوشه برای خودمان فرادی میخواندیم. بین نماز ظهر و عصر حاج آقا موعظه میکرد و با توجه به اینکه ما باید خودمان را به کلاس ساعت دو میرساندیم، قبل از آنکه ایشان نماز عصر را شروع کنند، محل را ترک میکردیم. درواقع صرفا جهت حضور نیافتن در محیط غمبار بوفه به نمازخانه ساختمان ریاست میرفتیم.
یک روز که حاجآقا نماز ظهر را تمام کرد و موعظه را شروع کرد، یکی از آقایان به ظاهر دانشجو خطاب به حاجآقا گفت که اگر امکان دارد موعظه را نگهدارند برای بعد از نماز عصر، چرا که دانشجویان ساعت ۲ کلاس دارند. و باید به کلاسشان برسند. و حاج آقا فرمودند: خب دانشجویان قدری زودتر بیایند!!!
ما هم این طرف پرده خیره به گوشه نمازخانه سکوت کردیم!
آخر قدری زودتر بیایند کجا؟ برای چه؟ مثلا زودتر از اذان بیایند که نماز ظهر را بخوانند، بعد حاج آقا موعظه کنند، اذان ظهر را بگویند و بعد نماز عصر بخوانند؟!
یک روز دیگر هم که عجله ای برای رفتن نداشتیم و نشسته بودیم پای صحبت های حاج آقا، فرمودند: خانمها توجه کنند که رفتن خانم، نزد دندانپزشک مرد اشکال شرعی دارد! چون آقای دندانپزشک نامحرم داخل دهان زن را میبیند! در واقع چون اعضای درونی زن را میبیند، این قضیه اشکال شرعی دارد!
ما نیز این بار زل زدیم به گوشه دیگر نمازخانه و سکوت کردیم!
حالا جدای از اینکه، از بچگی توی گوشمان خواندند، دکتر محرم است و این صحبت ها! داخلی تر از دندان و زبان هم وجود دارد. مثلا آقای دکتری که دل و رودهی زن نامحرم را بیرون میریزد و عمل میکند حکمش چیست؟! جراح قلب؟! اصلا مغز چی؟ مغز هم جزو اعضای داخلی محسوب میشود؟!