درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد


"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!


در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

بایگانی

احوالات دانشجویی در ایام امتحانات

دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ب.ظ


به نام خدا

۱. از سری تفریحات دانشجویی، کشف اشتباهات علمی و املایی و نگارشی و تصویری جزوه درسی در شب امتحان است! این مسئله به خودی خود نمی تواند موجب تفریح شود! ولی کافیست به این فکر کنید که این جزوه با این بار علمی به طور مستقیم و غیر مستقیم به دست چه کسانی رسیده و چه کسانی امشب پای همین جزوه شب را به صبح خواهند رسانید! باشد که درس عبرتی شود تا دانشجویان عزیز، دست مبارک را به تلاش واداشته و سر کلاس جزوه بنویسند! 

 

۲. با مهسا قرار گذاشتیم صبح زنگ بزنیم همو بیدار کنیم که درس بخونیم. یک ساعت دیر بیدار شدم و زنگ زدم. گفتم: "شرمنده خواب موندم." گفت: "بهترD: "

 

۳. شب به ماهی گفتم: "می‌خوای صبح زنگ بزنم بیدارت کنم بعد نوبتی به هم تک بزنیم که خوابمون نبره؟!" گفت: "ببین، بگذار حرمت‌های بین‌مون حفظ بشه، صبح گوشی رو برمی‌داریم به هم فحش‌های بد می‌دیم بعد نمی‌تونیم چشم تو چشم بشیم." :/

 

۴. چند دقیقه مونده به شروع امتحان دوتایی تند تند جزوه رو ورق می‌زدیم، مثلا داشتیم مرور می‌کردیم! ولی هیچی‌مون به آدم در حال مرور نمی‌خورد! به ماهی گفتم: "یکی ببینه فکر می‌کنه همین صبح لای جزوه رو باز کردیم!" امتحان‌مون ساعت ۲ ظهر بود. گفت: "کاش فکر کنند صبح باز کردیم! ما بیشتر شبیه اینیم که همین الان جزوه رو داریم می‌بینیم!" :|

 

۵. سوال داده بود که فلان چیز با کدام گزینه سنخیت بیشتری دارد؟
الف)معاد جسمانی
ب)معاد روحانی
ج)معاد جسمانی و معاد روحانی
د)امکان معاد
خب همون معاد دیگه:|

 

۶. خواب دیدم با یک چادر قهوه‌ای مخملی(!) که گل‌های برجسته مخملی روش بود، رفتم دانشگاه! دانشگاهی که توی خوابم می‌دیدم دانشکده خودمون نبود. یه جای خیلی بزرگ بود. و من هر چقدر دنبال کلاسی که توش امتحان داشتم، می‌گشتم نبود! با اون تیپ قشنگم کلی توی سالن‌ها و کلاس‌ها راه رفتم و همزمان که استرس اینو داشتم الان امتحان شروع میشه و من هنوز کلاس رو پیدا نکردم، فکر می‌کردم زشت نیست من با این چادر اومدم دانشگاه؟! بعد یه جا وایسادم و یه نگاهی به خودم کردم و گفتم: "نه بابا چه زشتی؟! چادره دیگه!" :| قهوه‌ای مخملی آخه؟!

 

 

۹۸/۱۰/۳۰
منتظر اتفاقات خوب (حورا)

نظرات  (۸)

😅

پاسخ:
:-))

من عاشق ماهیتون شدم، حیف کانال رو حذف کردی وگرنه عاشقتر میشدم حتی :))

یه بارم سرکلاس توانبخشی یا فیزیک پزشکی بود، قرار بود بچه ها از رو جزوه من کپی بزنن، سویل اومد هی بیخ گوشم وزوز استاد تذکر داد مجبور شد رو جزوه بنویسه، قشنگ همه بچه‌های کلاس رو گفته بود خواستگارشه، x دَه بار تعقیبش کرده آدرس خونه اشونو گیر آورده، y گریه کرد بخاطرش یه عالمه توهم دیگه. یهو یه سینا نامی گفت یادت نره جزوه رو بدیا، گفتم اوکی. تایم کلاس تموم شد به خودم اومدم جزوه نبود. زنگ میزدم دسترس نمیداد گوشی آقا سینا تاز نزدیک ترین انتشارات یه نفس دویدم، نداده بودن کپی شه نشسته بودن رو زمین و میخندیدن.

یه بارم با یکی هماهنگ شدیم صبح برا امتحان همو بیدار کنیم، عقل کل به جای زنگ زدن پیام داده، منم عادت دارم تو خواب جواب پیام میدم😂 خلاصه که نوشته بودم بیدارم.😐

یه عالمه خاطره برام زنده شد. :) مرسی.

پاسخ:
اصلا هر کی با ما آشنا بشه عاشقمون میشهD:
:-))))) باز خوبه کپی نزدند.
یه بار هم یکی از ترم‌ها که با یکی از دوست‌هام بیشتر درس‌ها رو داشتم، وسط ترم رفت مسافرت. بعد من سر کلاس تنها بودم. هر اتفاق جالب و خنده‌داری که میفتاد گوشه جزوه‌م می‌نوشتم که وقتی جزوه رو براش می‌فرستم اونا رو هم بخونه. نظر شخصی خودم رو هم قید می‌کردم:/ البته بعدش یادم رفت و دادم کپی کردند:| 

[دیوار را گاز گرفته و صحنه را ترک میکند.] فاتحه :))

پاسخ:
دوستم میگه ما اونقدر سوتی دادیم که دیگه آب از سرمون گذشته! خودمون هم می‌شینیم به کارهامون می‌خندیم فقط:-)))

ولی ماهی:)))))

یه روز قرار بذاریم ما رو با هم آشنا کن :)

روایت‌های دانشجو در شب امتحان باید تبدیل به کتاب بشه اصلا

پاسخ:
D:
از وبلاگم خبر نداره:-)
کلا دوران دانشجویی قابلیت کتاب شدن داره:-)

@نسرین

عاشق این دلِ خوشتم 

آخه دختر ما هنوز موفق به زیارت خود حورا نشدیم تو انتظار داری ماهیش رو ببینی؟! عجب!

پاسخ:
وی در افق محو می‌شودD:

@پری

تو خبر نداری، حورا قراره اواخر شهریور بعد از تموم شدن دوره کارورزی اش بهم خبر بده قرار بذاریم😁😁😁😁

منتها چه سالی، کدوم شهریور الله اعلم

پاسخ:
وی در همان افق می‌ماند:-))))

حالا بابای من اینجوری میکنه که مثلا فردا فلان. بعد میگه فردا که تموم نشده:/

@نسرین

@حورا

یا خود خداااااا شهریور.! تازه اونم مشخص نیست کدوم شهریور.!

منم ریلکس نشستم که فردا پس فرداست که قرار بزارن هی به حورا میگم یه دور روز قبلتر هم به من بگو اوکی شم.(عزیزانم دیوار کو؟!)

بله خودم خودمو دعوت کردم :))

پاسخ:
:-))))) 
حتما یکی دو روز قبلش میگم بهتD:

:)))

پاسخ:
:-)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی