کُنجِ دِنج
به نام خدا
در پی پست حریر، یک نقاشی آنچنان دقیقی کشیدم که هیچ دوربینی توانایی ثبت چنین جزئیاتی را نداردD:
این چند روز من همین جا، روی همین صندلی، وِلو هستم!
دو روز پیش داشتم به میزان تحرکاتم در چند روز اخیر و در چند روز آینده فکر میکردم؛ که یکهو یک تصویر از خودم در حدود یک و نیم ماه بعد در ذهنم نقش بست که توانایی رد شدن از در خانه را ندارد! (به لحاظ افزایش حجم و وزن عرض میکنم!) از طرفی هم گفتهاند بدنتان را قوی نگه دارید و این حرفها! با این حال از دیروز شروع کردیم به ورزش در منزل! لذا بعدها بگویید مرحوم به تناسب اندام بیش از مرگ و زندگی اهمیت میداد:/
از آنجایی که جایی نمیروم و اتفاقی خارج از منزل رقم نمیزنم و سوتی خندهداری را به منصه ظهور نمیرسانم، تعریف کردنیهایم برای خانواده ته کشیده! و همین روزهاست که رازهای مگویم را با خانواده به اشتراک بگذارم!
این روزها مسئول جمع کردن بحثهای پیرامون بیماری و ناامیدی در گروه دوستان هستم. و از بس پرت و پلا برایشان گفتهام و خاطره تعریف کردهام، پرت و پلاهایم ته کشیده و همین روزهاست که دوستانمان من و ماهی را به جرم خاطره بازی بیش از حد و تکرار مکررات از گروه اخراج کنند. لذا اگر موضوع چالشبرانگیزی برای مطرح کردن در گروه دوستان دارید، استقبال میکنم!
چند نکته در مورد عکس:
۱. احتمالا با دیدن عکس گمان میکنید که این تصویر از روی یک فضای بزرگ نقاشی شده است! در جواب باید بگویم خیر! اینجا بسی کوچک و جمع و جور در اندازه خود من است. اسمش که رویش است. کُنج! گوشه!
۲. بعضی موارد در عکس رسم شده ولی در واقعیت "آنچه در آینده خواهید دید" است. مثل سه باکسی که روی دیوار است. اما در واقعیت فقط یکیشان روی دیوار نصب شده است. یا عکسی که داخل باکس بالایی قرار دارد، عکس جشن فارغالتحصیلیمان خواهد بود انشاالله!
منتظر نقاشیهایتان هستیم:-)
خخخخخ
نقاشیت بسی زیبا بود:)