بگو که مرگ حق است اما
به نام خدا
اما هر منطقی، هر قدر هم قدرت توجیه داشته باشد، قدرت از میان بردن اندوهِ بازمانده از یک فاجعه را ندارد.
نصیحتم کن، دلالتم کن، ارشادم کن، و بگو که مرگ، حق است. و مرگ مادر، بخش کوچکی از حق؛ اما هرگز مخواه که بر مزار تازه آبخورده مادرم، زار نزنم و مویه نکنم. همدردی کن، دلداری بده، نوازش کن اما هرگز مگو که گریستن، دردی را درمان نخواهد کرد.
گریستن، به خاطر شفای انسان نیست، به خاطر وفای انسان است.
این صحرا، این صحرای وسیع و غمزده تبآلوده، چه آن زمان که به خود میپیچید و چه آن زمان که دیگران، همچون گردباد مرگ، به دورش میپیچیدند و میپیچند، همچون خیمه پهناوری برای مراسم یک عزای تاریخی است.
چگونه میتوان در درون این خیمه حضور یافت و شیون نکرد؟ چگونه میتوان صدای تاریخی و خوفانگیز هزاران ترکمن سوگوار را شنید و خونسردانه از کنار این صدا رد شد؟
#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
*گالری گوشیم رو بتکونند هی عکس از متن کتابهای نادر ابراهیمی میریزه بیرون! این متن یادم نیست از کدوم جلد آتش بدون دود هست.
البته این خوبه که فقط جلدش یادم نیست. گاهی یه عکس از متن یه کتاب میبینم و نمیدونم از کدوم کتاب انداختم!
منم از عاشقان نادر خان و این کتابم:)