نفرین پنگوئنینه
به نام خدا
"بهت اخطار میدم این یه داستان آزاردهنده است. درست مثل وقتی که پنگوئنها نگاهت میکنن، دلهرهآور و پریشونکننده است."
میشود گفت داستان ترسناکی برای رده سنی نوجوان نوشته شده است. البته گوینده داستان معتقد است: "بهت اطمینان میدم هیچ چیز بچهگونهای توی این داستان وجود نداره."
در ظاهر داستان از باغ وحش سنتآوز شروع میشود؛ جایی که یک دلال حیوانات باغ وحش، جلوی قفس چهارده پنگوئن ایستاده است و در فکر خرید تعدادی از آنهاست. اما داستانی که ما را تا انتها مشتاق نگه میدارد، داستانی است که از زبان نگهبان پنگوئنها تعریف میشود.
"داستان از یتیمخونه پسرها شروع میشه. بولت واتل دوازده ساله بود و هیچ خانواده و امیدی برای هیچ چیز، به جز برای آیندهای ناامیدکننده نداشت. ولی قرار بود زندگیش برای همیشه تغییر کنه."
بولت که تمام عمرش را در یتیمخانه گذرانده بود، هیچ استعدادی نداشت؛ نه میتوانست شعر حفظ کند و نه پایتخت کشورها را بلد بود. او حتی هیچ دوست صمیمی نداشت. تنها یک عروسک پنگوئن و یک ماهگرفتگی عجیب روی گردنش داشت و شاید یک نشانه! نشانهای که میگفت بولت انتخاب شده است.
"فالگیر این را هم گفته بود که بولت کسی است که انتخاب شده است. او هیچ وقت نگفته بود بولت برای چه چیزی انتخاب شده، ولی بولت امیدوار بود انتخاب شده باشد تا از سرنوشت زشتش فرار کند. شک داشت برای این انتخاب شده باشد که کس دیگر را نجات دهد. این کاری است که آدمهای شجاع و قدرتمند میکردند و بولت شجاع و قوی نبود. فقط ناامید بود."
یک روز مدیر یتیمخانه او را صدا میزند و به او خبر میدهد مردی اشرافزاده او را به فرزندخواندگی قبول کرده است. هرچند که این قضیه کمی عجیب به نظر میرسد؛ به فرزندی گرفتن پسری که بانمک و تو دل برو نیست و استعدادی هم ندارد. موهایش اغلب مثل شاخ بالای سرش میایستد و دماغ بزرگی هم دارد. بدون اینکه به دیدنش بیایند، با یک نامه او را به فرزندخواندگی گرفته بودند. اما با این حال بولت این را نقطه روشنی در زندگیاش میبیند. تمام طول سفری را که کوتاه هم نبود به امید داشتن یک خانواده واقعی میگذراند. او معتقد است پدرش او را دوست دارد و او باید به خاطر پدرش شجاع باشد. هر چند که در راه رسیدن به خانه اشرافی بارها به او هشدار داده میشود. اما بولت همچنان امیدوار است که طعم داشتن خانواده واقعی را خواهد چشید. امیدی که باید تا آخر داستان منتظر بمانیم و ببینیم به ثمر میرسد یا خیر.
داستان برای رده سنی که نوشته شده است، به قدر کافی غافلگیرکننده است.
"یادت باشه همه چیز همونطوری که به نظر میاد نیست."
همچنین میتوان رگههایی از طنز را در داستان پیدا کرد. توصیفهای داستان نه آنقدر زیاد است که از حوصله خواننده خارج باشد و نه آنقدر کم که او نتواند تصویری از آنچه در داستان میگذرد و آنجا که داستان در آن اتفاق میافتد داشته باشد. ترجمهای روان و تصویرگریهای هرچند کم اما جالبی دارد.
کنجکاوی برای فهمیدن معماها، داستانهای گذشته شخصیتها، دلیل هشدارها و اتفاقات عجیبی که میافتند، خواننده را به خواندن داستان ترغیب میکند. با این حال دلیل اصلی برای خواندن ادامه داستان، تصمیمات بولت واتل و چگونگی مبارزهاش با نیروی اهریمنی است که از درون خودش برمیخیزد. مخاطب داستان برای فهمیدن آنچه بعد از نیمه شب سوم اتفاق میافتد تا آخر داستان همراه خواهد شد! به راستی در شب سوم بعد از آن که ساعت خانه اشرافی دوازده بار به صدا دربیاید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
نام کتاب: نفرین پنگوئنینه
نویسنده: آلن وودرو
مترجم: طناز مغازهای
ناشر: نشر صاد
+ نوشته شده برای نشر صاد