قسمت چهارم: هنوز هم گم میشم!
به نام یابنده همه گم شدگان
یکی از سرگرمیهام اینه که خودمو ول بدم تو کوچه خیابونایی که نمیشناسم و گم بشم! اوایل از گم شدن میترسیدم! بعدها تلاش میکردم گم نشم ولی باز هم گم میشدم! بعدها تصمیم گرفتم تلاش کنم مسیرهای جدید رو یاد بگیرم تا گم نشم! در نهایت وقتی فهمیدم استعداد(!) گم شدن در من نهادینه شده، به عنوان سرگرمی ازش استفاده کردم.
به این ترتیب که با علم به اینکه اگر این راه رو برم به احتمال ۹۰ درصد قراره گم بشم، قدم توی اون راه میذارم تا در نهایت وقتی راهمو پیدا کردم از حل معما خوشحال بشم! اما مسئله اینه که معمولا اینقدر گم میشم که بالاخره پیدا شم! یعنی هیچ وقت هدفم پیدا شدن نیست! فقط اونقدر میرم و میرم تا بالاخره به یه جای آشنا برسم و هر بار نمیدونم از چه مسیری رفتم و اومدم!!
اون روز که داشتم قصه چندمین گم شدنم رو تعریف میکردم، گفت: تو تا کِی میخوای گم شی؟ گفتم: تا وقتی یکی پیدا کنه!