تولد جولیک مبارک:))
يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ق.ظ
به نام بهترین
سلام
دیروز اولین کاری که کردم این بود که صبح زود بیدار شدم و البته مادرم شب قبلش تهدید کرده بود که اگر زود بیدار نشوم با آب پاش به سراغم بیاید. و نمی دانست که من پیشاپیش تصمیم به سحرخیزی گرفته ام.(خلاصه اینکه کل روز فکر میکرد تهدیدش اثر کرده!!)
خانه را یک جاروی اساسی کردم!
مادرم بعد ازمریضی که داشت خیلی وقت بود بیرون نرفته بود.و دیروز بعدازمدت ها دلی از عزا درآوردیم و کلی خیابان ها را متر کردیم و بازار گردی کردیم و عجیب ارزانی بیداد میکرد!!!!
مادرم جزو آن دسته پاساژ گردهایی هست که شاید همه اجناس مغازه را چک کند و آخر هم جنس باب میلش را پیدا نکرده چیزی نخرد! من هم قبل از بیرون رفتن از خانه کلی حوصله ام را جمع کرده بودم که غر نزنم. والبته این بار مادرم جلوی حوصله من کم آورد و از گشتن طبقه آخرِ آخرین پاساژ صرف نظر کرد.
طبق معمول هر دفعه ای که من و مادرم بیرون رفته باشیم، گم شدیم!! و بازهم طبق معمول هر دفعه انگار نه انگار که گم شدیم، به مسیری که نمی شناختیم ادامه میدادیم و ویترین مغازه های خیابانی که نمی شناختیم را هم ازدست نمی دادیم. مکالمه بین من و مامانم هر دومغازه یک بار:
مامان: این جا کجاست؟کدوم ور میریم؟
+ نمیدونم!!
بعد ازمدت ها خانه نشینی کلی خوش گذشت و کلی خسته شدیم. بعد از رسیدن به خانه هم برای دوتاییمان شیر گرم کردم و خوردیم. و با اینکه بعد از آن همه گشت و گذار آخرش دست خالی به خانه برگشتیم، اما روز خوبی بود:)
*با تشکر از جولیک*
++اگر دوست داشتید برای سلامتی مادرهایی که کنارمان هستند و شادی روح مادرهایی که تنها یادشان را برایمان گذاشته اند صلواتی بفرستید.
۹۵/۱۰/۲۶
متاسفانه من هم در مقابل مادرم خیلی مواقع کم حوصله ام و عذاب وجدان بعدش دیوانم می کنه
واقعا باید قدرشون رو دونست