خاطره بازی
به نام جانشین تمام داشته ها ونداشته ها درزمین
دیروز دفترم رو ورق می زدم و نوشته هایی که از چندسال پیش تا حال نوشتم رو نگاهی می کردم. گاهی به حال اون روزهام می خندیدم و گاهی دلم تنگ میشد و گاهی الانم رو با اون موقع مقایسه می کردم:
+اینکه کسی دوستت نداره شاید به ظاهر نشانه بدبختی باشه ولی اینکه فکر کنی شاید خدا از دستت خسته بشه نهایت بدبختیه.
مهم نیست نزدیکترین و مهم ترین آدمای زندگیت بهت پشت کنند، بخاطر یه بدی رهات کنند، مهم اینه که خدا توبه پذیره...خدا مهربونه. خدا، خداست و بلده چطوری خدایی کنه. مهم نیست اگه آدمای روی زمین تنهات بذارن و نپرسن دردت چیه! مهم اینه که خدا باهر صدای اذان صدات میکنه و یادت میندازهمنتظرته که فقط باهاش حرف بزنی. مهم نیست چقدر از دست دنیا و آدماش و خودت دلگیری. مهم اینه خدایی هست از رگ گردن نزدیکتر.
"در میکده دوش زاهدی دیدم مست تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم زچه در میکده جاکردی؟ گفت از میکده هم به سوی حق راهی هست"