درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد


"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!


در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

بایگانی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

به نام خدا

جلسه اولی که سر کلاسش حاضر شدم، نرسیده و نفس تازه نکرده، گفت یه برگه دربیارین! و کوییز گرفت! نتیجه این که یک برگه سفید تحویلش دادم یا به عبارت دیگر، یک برگه رو حیف و میل کردم.
کنار اومدن با روش تدریس سریع و عجیبش در همون جلسه اول امکان‌پذیر نبود و من نه تنها نمی‌تونستم خودم رو به تدریس استاد برسونم، بلکه اصلا متوجه نبودم چی داره میگه! پیش‌نیاز این درس رو با استاد دیگه‌ای گذرونده بودم و وقتی استاد اشاره می‌کرد همانطور که گفتیم و خوندیم، من باز هم نمی‌دونستم چی رو گفتیم و خوندیم! تا جایی که وسط کلاس سوالی پرسید و اشاره کرد که جواب بدم و البته که من جوابی نداشتم در حالی که اصلا نمی‌دونستم سوال چی هست؟!
برای جلسه دوم تونستم کمی از مطالب جلسه اول رو بخونم و درک کنم. ولی باز هم چندان تغییری حاصل نشد. تدریس سریع درسی که انگار پیش نیازش رو نگذرونده بودم، نمی‌تونست من رو توی کلاس همراه نگه‌داره. استاد سوالی پرسید و با سکوت جمعی کلاس مواجه شد و باز هم دیواری کوتاه‌تر از من پیدا نکرد!
برای جلسه بعدش تلاش بیشتری کردم، برای مسئله‌ای که جلسه قبلش مطرح شده بود،۴ روز وقت گذاشتم. نه تنها درس جلسه قبل رو خوندم. متن درس جلسه بعد رو هم تا جایی که تونستم مرور کردم. نتیجه‌ش دوست داشتنی بود. با کلاس همراه شدم. جواب سوال‌های مطرح شده رو می‌تونستم پیدا کنم و حتی حس می‌کردم استاد هم آرامتر تدریس می‌کنه. کوئیز آخر جلسه رو با اطمینان جواب دادم و موقع برگشتن به خونه، راحت‌تر و با اطمینان بیشتر برنامه ریزی کردم.
دوستان می‌دونند که از همون جلسه اول دست استاد به سمت من نشانه رفته! وقتی میخواد سوالی بپرسه، سخت یا آسون! دارای جواب یا بدون جواب! من رو نشونه می‌گیره که جواب بده! و سکوت من مبنی بر بلد نبودن جواب هم استاد رو قانع نمی‌کنه که دست از سر من برداره و دقایقی روی من کلید میکنه! یک بار هم که یکی از دوستام می‌گفت نریم سر کلاس این استاد که من استرس می‌گیرم توی کلاسش و ... . گفتم اگه فلان جلسه جای من بودی چی؟! گفت اون موقع که گریه‌م می‌گرفت واقعا!
من گریه‌م نگرفت و از جلسه بعدش پای ثابت ردیف اول کلاس بودم. یه چیزی تو مایه‌های رفتن تو دل چیزی که ازش می‌ترسیم. شاید باید از این استاد بدم میومد ولی نیومد! تازه میتونه جزو استادهای محبوبم هم باشه:/
از چیزی که می‌ترسیم و بلدش نیستیم فرار نکنیم. چون یه جای بدتر گیرمون میاره و حالمون رو می‌گیره! همونجا، همون لحظه باهاشون گلاویز بشیم و حلشون کنیم! میخواد یه درس سه واحدی عجیب و غریب و حجیم باشه یا هر چیز دیگه‌ای!

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۳۱ ۱۲ نظر