به نام خدا
سر سفره افطار، مامان استکانهای آبجوش رو داد که بذارم جلوی بشقابها. نگاهم به استکان آبجوشی بود که گذاشته بودم توی بشقاب خواهرم. رنگش شفاف نبود. مثل اینکه موقع ریختن چایها یه قطره چای ریخته بود توی استکان آبجوش. نه اونقدر زیاد که واقعا رنگش بشه رنگ چای حتی کمرنگ. اما خب زلالی و شفافی آب خالص رو نداشت. معلوم بود یه چیزی افتاده توش. شاید حتی تو نگاه سرسری نمیشد فهمید که آب خالص نیست. ولی دقت که میکردی رنگش فرق داشت. فکر کردم اگه این استکان آب رو بریزیم توی یه ظرف بزرگترِ آب، رنگش شفاف میشه و این ناخالصی رفع میشه. هر چقدر چای ریخته شده زیاد باشه و آب از آب بودن فاصله بگیره به این راحتیها و با یه ظرف بزرگتر آب تبدیل نمیشه به آب خالص. ولی اگه یه استکان چای پررنگ رو هم بریزی تو دریا یا اقیانوس، چای بودنش از بین میره، میشه آب!
+یا الهالعاصین
+سیّدی ان کنتَ لاترحم الّا المجدین فی طاعتک فالیّ من یفزعُ المقصّرون