درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد


"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!


در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

بایگانی

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

به نام اویی که همه برنامه ها را درست می چیند!

+ نمی دانم چندنفر کتاب"انسان ها در عصر ظلمت" را خوانده اید.برای منی که ازفلسفه در حد چند اسم فیلسوف میدانم و چند جرعه "دنیای سوفی" خورده ام و اندی زیر یک سقف بودن با یک دانشجوی فلسفه، کتاب سنگینی بود. یعنی خیلی سنگین بود.هدفم شرکت در بازی کتابخوانی بود و کتاب خواندن.. ولی کتاب کمی تخصصی بود.


+ امروز صبح برنامه ریزی کرده بودم که اذان ظهر را خانه باشم، اما مثل اینکه فراموش کرده بودم با حمل و نقل عمومی هماهنگ کنم! اذان ظهر تازه به مقصد رسیده بودم. یک کتاب را تحویل دادم و یکی را تمدید کردم وبعد طبق عادت سراغ قفسه هایی رفتم که همان روز اولی که وارد کتابخانه شدم سراغشان را گرفته بودم.بخش ادبیات. بی هدف بین کتاب ها می گشتم و اسم کتاب ها و نویسنده هاشان را می خواندم دنبال کتاب خاصی نبودم. اما نمیدانم چرا این کتاب را برداشتم!! امید که کتاب خوبی باشد و پشیمان نشوم. 

همین که کتاب به دست پشت میز نشستم متوجه شدم نماز خانه پشت سرم هست. حالا درست که با حمل ونقل عمومی هماهنگ نکرده بودم اما خودش همه چیز را هماهنگ می کند. 


 



+ "یک صفحه نور" درمنوی بلاگ هست، دوست داشتید سر بزنید. اتفاق خوبیه.

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۱۳ نظر

بسم رب عشق


از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم           

                           زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم..

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۵:۴۶ ۱۲ نظر

به نام خدا

این روزهایم کمی عجیب است. گاهی حال خوب و گاهی سردرگمی وگاهی "پس تا کی؟"

این روزها می گذرد با تمام شنیده ها و دیده هایش.

دوسال پیش این روزها "حسین وارث آدم" را میخواندم. امسال "حماسه حسینی" با گذر روزهایم همراه شده.

این روزها مشغول مشغولیت هایی هستیم که خودمان برای خودمان ساخته ایم.

"حماسه حسینی" می گوید کربلا دو صفحه دارد، یکی صفحه مظلومیت و دیگری صفحه حماسه و افتخارش. و آنها که فقط از صفحه مظلومیش می گویند، قاتلان حماسه و شجاعت حسین در طول تاریخ هستند.


+ واین سال های حرام تا کی؟

وقتی ماه حرام می رسید، دو طرف، جنگ را متوقف می کردند و برای اینکه اعلام کنند جنگ هنوز پایان نیافته است پرچم سرخی بالای خیمه شان می زدند. و این سال های حرام تا کی؟

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۹ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۳ ۲ نظر

به نام خدا

روزهای اول یادگیری رانندگی، برای شروع حرکت که بلد نبودم چگونه پدال گاز و کلاچ را هماهنگ کنم، و کلی دردسر و حرص خوردن های مربی و کلی وسط راه خاموش کردن ها داشتیم. همیشه از چراغ قرمزها و توقف ها می ترسیدم چرا که بعدش شروع حرکتی بود و دوباره درگیری با کلاچ و...

بعدترها که یادگرفتم، جلسات بعدش انگار که چراغ قرمز مهربان تر شده باشد به راحتی توقف و دوباره حرکت. و نه مثل قبل ها نرسیده به چراغ کلی در دل بگویم خدا کند که سبز شود! انگار که از اول بلد بوده ام و اینکاره.


خیلی اتفاقات، حرف ها و آدم ها شبیه همان پدال کلاچ و چراغ قرمزند. این روزها شاید سخت و پر از دلهره و نیازمند تلاش زیادند ولی اگر حواسمان را جمع کنیم و از پسشان بربیاییم، بعدترها با خیال راحت آنهارا پشت سر می گذاریم.

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۰ مهر ۹۵ ، ۰۷:۵۶ ۱۴ نظر

به نام خدا

در وبلاگ کافه نشین مسابقه ای با این عنوان برگزار شده. اگر علاقه مند هستید شرکت کنید.


موضوع: کتابخوانی

نام کتاب: انسان‎ها در عصر ظلمت

نویسنده: هانا آرنت

مترجم: مهدی خلجی

زمان دعوت کردن و مطالعۀ کتاب: از امروز مورخ 30 شهریور 1395 تا 25 مهرماه 1395 به مدت 26 روز

زمان پاسخگویی به سوالات: از 26 مهرماه 1395 تا 30 مهرماه 1395 به مدت 5 روز


+جهت کسب اطلاعات بیشتر در مورد مسابقه، در مورد کتاب و هم چنین دریافت کتاب(در نسخه پی دی اف) به این آدرس مراجعه کنید.


+اینجانب از هرکسی که این پست را می خواند دعوت می کنم که این کتاب را بخواند و در این بازی شرکت کند.

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۳ ۴ نظر

به نام خدا

بی فرهنگ کیست؟ همان آقایی است در ابعاد ان در ام  که وقتی روی دیوار مقابلش زده اند" صدور برای خواهران" خود را می چپاند بین مردم (همان خواهران) و جلو میرود که نمیدانم از روی میز چه بردارد و چه بپرسد و کلی هم ما را معطل کند.

 


آقای کت قهوه ای: خانم ها بنشینید و به نوبت که صدایتان کردند بیایید جلو.

آقای بغل دستی اش: نوبت گرفته اند که یکی یکی صدایشان کنند؟!

خانم پشت میز:‌ نه آقا کدام نوبت! چیزی دست ما و این ها نیست همینجوری باید بیایند و بگیرند!! 

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۹:۱۲ ۶ نظر

به نام خالق فصل ها

امروز صبح که با سروصدای بچه های مدرسه کنار خانه مان از خواب بیدار شدم، باور کردم که تابستان عجیب و غریب امسال تمام شد. تابستان 95 برای من پر از اتفاق بود!

هر سال روز تولدم، فکر میکنم باید روز مهمی باشد. وارد سال دیگر زندگیم می شوم، پس باید تغییری کنم. اما آنطور که باید نمی شود. زمان سال تحویل که می رسد، باز هم تصمیم میگیرم کمی تغییر را تجربه کنم ولی بازهم آنطور که باید و شاید نمی شود.

و اما تابستان ها همیشه برایم نقطه عطفی است. بدون برنامه ریزی های قبلی اتفاقاتی می افتد، تا پاییز هر سال مرا عاقل تر و بزرگتر از سال قبل ببیند. و حالا باید بگوییم : 

پاییز مهری دارد که بر دل هر خیابان می نشیند، پاییز پیش رو پر از اتفاقات خوب!



+دعا کنیم که هرگز به متاع اندک حیات دنیا قناعت نکنیم.

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۰۳ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۱ ۹ نظر