درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

به رسم محبت به نام خدا..

درانتظار اتفاقات خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد


"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!


در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

بایگانی

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

به نام خدا
وقتی هفته قبل نشسته بودیم توی کلاس و داشتیم رویایمان را رنگ می‌زدیم. ذوق می‌کردیم و به زینب که در سکوت بین ما نشسته بود و به دو کودک گُنده هیجان‌زده نگاه می‌کرد، می‌خندیدیم؛ فکرش را نکرده بودیم که امروز توی همان کلاس می‌نشینیم و به رویایی که حالا کمی رنگ واقعیت گرفته فکر می‌کنیم. باز هم ذوق کردیم. برنامه ریختیم. و به رویاهای بزرگتر فکر کردیم. زینب فکر می‌کرد این اتفاق یا این خبر شایسته این حجم از ذوق و هیجان ما نبود. یعنی در حد این بود که لبخندی بزنیم، اولین قدم موفق را به یکدیگر تبریک بگوییم و خیلی جدی بهترین خبری که
در سال ۹۸ شنیده‌ایم را به خاطرات بسپاریم. اما من برای تحقق رویای بزرگ سالِ ۹۶ و رویای کوچک سالِ ۹۸ خوشحال بودم. هنوز هم برایم دوست داشتنی بود. هر چند هدف متعالیِ دو سالِ پیش برایم تبدیل شده بود به پله‌ای برای رسیدن به هدف متعالیِ دیگر. خب رسیدن به آرزویی که دوسال پیش شروعش کردی و حالا در چند قدمیش هستی، هیجان انگیز هست. البته که من و ماهی داشتیم از شدت ذوق و هیجان خفه می‌شدیم! به ماهی گفتم: عیدی قشنگی گرفتیم. و فکر کردم بیایم از خبر خوبی که نیمه شعبان بهم رسیده است برایتان بگویم. و یادم افتاد دو سال پیش هم نیمه شعبان خبر خوبی شنیده بودم.



سخن بزرگان:

ماهی در جواب اعتراض زینب به شلوغ بازی ما در جهت تخلیه هیجان و ابراز خوشحالی گفت: مگر چند بار دیگر ۳۱ فروردین ۹۸ تکرار خواهد شد که من و حوری اینقدر بخندیم؟!

در جواب اعتراض زینب نسبت به خوشحالی ما که انگار به سرمنزل مقصود رسیده‌ایم:
ماهی: ما که نمی‌خواهیم تا آخر عمر روی اولین پله راکد بمونیم. قراره پیشرفت کنیم.
من: برای رسیدن به آخرین پله باید بتونیم روی اولین پله قدم بگذاریم!

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۳۱ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۰۹ ۴ نظر

 به نام خدا


ماهی: راستی حوری، می‌گم شما خیلی خونسردین، حتما هیچ وقت باهم دعوا نمی‌کنین؟!
من: چرا! دعوای خواهری همه دارن دیگه!
دکتر شین: نه بابا! تو حوری رو تصور کن که جیغ می‌زنه، گریه می‌کنه، غر می‌زنه، یا جدی جدی فحش می‌ده:-)))
من: خب منم آدمم دیگه!
دکتر شین: خب نهایتش می‌گی: از تو انتظار نداشتم و بعد پنج دقیقه سکوت می کنی:-))
من: خب معمولا بعد از دعوا سکوت می‌کنن دیگه:/
ماهی: کی واسه دعوا سکوت می‌کنه آخه؟! :|


چنین تصور گوگولی مگولی طوری دوستان از من دارند!


منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۰۵ ۲ نظر

به نام خدا

فرض کنید شما هیچ وقت رنگ مورد علاقه‌تان را نمی‌دیدید، پس شما هرگز متوجه نمی‌شدید که این رنگ را دوست دارید. اگر کتاب موردعلاقه‌تان را نمی‌خواندید، هرگز نمی‌توانستید بگویید فلان کتاب بهترین کتابی است که خوانده‌اید. به همین ترتیب اگر تا به حال کسی کنار گوشتان با صدای قرچ و قرچ خیار نخورده باشد، نمی‌توانید ادعا کنید از این حرکت خوشتان نمی‌آید و ... .
پس می‌توانیم ادعا کنیم همه ما لااقل یک تشکر خشک و خالی به همه آنهایی که رفتارهای ناخوشایند، عادات بد و برخوردهای ناپسند را به ما نشان دادند، مدیونیم. چرا که اگر آنها نبودند، ما متوجه نمی‌شدیم که ظهور و بروز چنین رفتارها و برخوردهایی تا چه میزان می‌تواند زشت و زننده باشد و سعی کردیم از چنین رفتارهایی دوری کنیم و خود را گرفتار آن عادات نکنیم.
سپاسگزاریم!

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۷ ۱۶ نظر

به نام خدا

- استاد، یعنی شما میگین زن و مرد یکی هستند؟
- از نظر انسانیت بله. ولی مثلا شما از نظر احساسی می‌تونی زن و مرد رو یکی در نظر بگیری؟
- پس چرا توی کشورهای دیگه زن رئیس جمهور میشه؟
- خب اونجا، ببینین وضعیتشون چه جوریه؟ بهتره؟
- خب آره.
- همین انگلستان یکی از بحرانی‌ترین کشورهاست.
- کاش بحران ما هم اون شکلی بود!

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۴۸ ۱۳ نظر

به نام خدا

امروز عروسی عاطفه است. این چند روز هسته اصلی مکالمات ما عروسی است. از یادآوری خاطرات بامزه عروسی‌های فامیل تا پیش بینی‌های بامزه‌ترِ عروسی‌های آینده! گفتم: "احتمالا استرس نیلو بیشتر از خود عروس است." توی جمع ما اضطرابش زبانزد است. دکترشین گفت: "احتمالا از همین حالا رفته است آنجا!"
فاطمه هم احتمالا روز عروسی بعد از دیدن چندتا فیلم، با خیال راحت می‌خوابد و بعد از اینکه شش تماس بی پاسخ از طرف نیلو روی گوشیش افتاد؛ با یک چشم باز و یک چشم بسته، تماس هفتم را جواب می‌دهد. و در جواب سوالِ :" کجایی؟ چقدر دیگه می‌رسی؟" در حالی که سرش را روی متکا جابه‌جا می‌کند، جواب می‌دهد:" دارم راه میفتم!"
بعد من گفتم :" احتمالا من و ماهی اگر می‌رفتیم، فارغ از جشن در حال عکس گرفتن از در و دیوار و سلفی در حالت‌های مختلف بودیم!" دکتر شین گفت :" پس من چی؟!" گفتم :" در حال حرص خوردن و تذکر دادن که اینجوری نکنید، اونجوری نکنید. زشته! همه دارن نگاه میکنن! بسه چقدر عکس می‌گیرین!" گفت :" آره. حرص هم نخورم احتمالا بهتون میگم درست بشینین بلکه یکی هم ما رو پسندید!"


+ من دلم برای شلوغی‌های روزهای غیرتعطیل تنگ می‌شود. برای خنده‌های از ته دل! برای اتفاقات عجیب و غریب. 




منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۶ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۳۸ ۸ نظر

به نام خدا

حضار در حال آه و ناله و پاک کردن اشک چشم و قورت دادن بغض و گله از بی‌معرفتی دختر مردم!
 
من: پس چه فیلمی از کدوم تواناییش واسه برنامه فرستاده که انتخابش کردند؟!



+ فیلم اجرا

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۴ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۰۵ ۱۲ نظر

به نام خدا

- چرا من اینقدر دیر به دنیا اومدم که اینجا زندگی نکنم؟!
مامان: مگه من اینا رو دیدم؟ یا اینجا زندگی کردم؟!
- خب حداقل یه گوشی چشمی دیدی. یه جایی شبیهش بودی.
مامان: الان هم کلی خونه‌های آنچنانی هست! مگه ما می‌بینیم؟!

عکس ۱ ، عکس ۲ ، عکس ۳

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۱ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۷ ۱۰ نظر

به نام خدا

قصد فال گرفتن نداشتم. اول ماهی گفت یادتون باشه بریم فال بگیریم. بعد که رفتیم دکتر شین گفت بریم فال بگیریم! به قول ماهی که میگه اصلا نیت خاصی هم نداشتیم. اگر هم داشتیم اون قدر خندیدیم که نیت‌هامون قروقاطی شد! فالم رو دوست داشتم. حال خوب موقع گرفتن فال، خاطره خوبی که باهاش موند رو دوست داشتم. دو ساعت بعد وقتی ماهی داشت ماجرای فال گرفتنمون رو برای زینب تعریف می‌کرد، اون قدر خندیدم که اشک از چشمام دراومد.



سمت راست: فالِ من، سمت چپ: فالِ ماهی

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۰۷ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۵۵ ۴ نظر